تابستان شیرین

شنبه 16/ مرداد / 1391  – 15 ماه مبارک رمضان – تولد امام حسن مجتبی (ع)

 

بسم رب الکعبه

درود! بر خدا. درود بر 14 نور مقدس و پاک . درود بر کریم آل طه . امام حسن مجتبی (ع) و درود بر ماه ضیافت اللهی ” رمضان کریم ”

 

روزهای بسیاری گذشت و همینک رسیده ایم به نزدیکی نیمه ی تابستان 1391 . تابستان 17 سالگی من! به قول فیروزه: تابستانی که می تواند غرق لذت باشد ….

و من تا به حال در این نیمه لذت زیادی از گذرانش برده ام. یا بهتر این است که بگویم این 44 روز تابستانی را با لذت گذرانده ام. و بهترین و شیرین ترین لذت آن اینکه تابستانم با سفر به حریم حضرت بهار، امام رضای مهربانم، آغاز شد. در هفته ی دوم تیر به مدینه ی منوره و مکه مکرمه مشرف شدم. یا به بیانی دیگر، آغوش گرم پیامبر خوبی ها و خانه ی با عظمت و همیشه پابرجای پروردگارم . خدای عزیز و زیبایم. و از روز پایان سفر که 22 تیر ماه بود ( با احتساب 19 ساعت تاخیر در پرواز برگشت که البته آن ساعات هم خود به نوبه ی خودش سرشار از لذت و خنده بودند. ) تا به همینک که 22 روز ( شاید کمی بیشتر ) از آن می گذرد، همه چیز آرام و زیبا و به یادماندنی از کنار ذهنم با شتاب عبور کرده. طرح یاران امسال برای من بسیار لذت بخش و دلنشین است. به خصوص که اساتید برجسته ی آن از جمله جناب آقای ” روناسیان ” که استاد کلاس تفکر اجتماعی مان هستند، همان مغز متفکری می باشند که روزی سخنان کارسازش مسیر زندگی جوانکی را تغییر داد و همان سخنان از یکسال و اندی پیش تاکنون کارگشای من بوده اند!

این تابستان با تجارب جدیدی همراه بوده و خواهد بود. از جمله تجربه ی طعم کلاس های درسی خصوصی، معلمان آنها و مشکلاتی که در پی آنها به وجود خواهند آمد. همچنین بی منطقی بعضی افراد دور و اطرافمان که در حال حاضر مجبور به سر کردن با آنها می باشیم!!! و نیز شخصیت های خطرناک و نهفته ای که باید از آنها حذر کرد… و از تلخی ها که بگذریم فهمیدن و دستیابی به مسائل جدید، خبرهای خوب، اتفاقات تازه و زیبا!

پسر دختر خاله ی عزیز، زهرا گرجی به دنیا آمد: محمد حسین رحیمی! آن هم در دیار غربت. استرالیا! اما با همراهی دلهای یک فامیل!

ماشین دست ساز جناب مهندس مسیحی به پایان رسید!!! شب 15 ماه رمضان _ شب گذشته _ خانه ی آقای مسیحی به صرف افطار دعوت شده بودیم و در آنجا یکی از آشنایان قدیمی را ملاقات کردم: سرکار خانم ” نوشین پدرام ” دختر دوست جناب آقای مسیحی و البته از همیاران طرح یاران!

با برچسب: , , ,
ارسال در : دل نوشته های فاطمه
1 دیدگاه در “تابستان شیرین
  1. حسن گفت:

    سلام
    چه دلنوشته زیبایی، آنجا که امام رئوف را به حضرت بهار توصیف می کنی نمی دانم چه سری است که خوبان جهان زود گلچین می شوند شاید روح بلندشان تاب این دنیا را ندارد.با رفتنت فهمیدم که در فرصت کم هم می توان کارهای زیادی انجام داد به دوشرط 1. از خدا مدد جوییم همانطور که تو مدد می گرفتی 2.اراده داشته باشیم.
    روح پاکت قرین الطاف ایزد متعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*