دلتنگ خدا

بسم رب الحسین (ع)

13/6/87 ساعت 15:59

خدایا سلام. سلام خداجونم. سلام.سلام.سلام. دلم خیلی برات تنگ شده بود. خدایا شکرت. به خاطر همه چیز. به خاطر هر نعمتی که بهم دادی. خدایا دلم برات تنگ شده. خدایا ماه رمضان شد ولی من هنوز نفهمیدم و نمی فهمم که ماه رمضان شروع شده خدایا ازت ممنونم . دیروز امتحان دادم. دیروز روز آخر دوره آزمایشی بود. من قبول شدم. خودت قبولم کردی. خدایا دلم برای مشهد تنگ شده. دلم می خواد برم مشهد. دلم برای امام رضا (ع) تنگ شده. دلم می خواد با بچه های جامعه برم مشهد. ولی یعنی دعوتمون می کنن؟ خدایا یعنی تو این اجازه رو بهم می دی و این لطف رو بهم می کنی؟ خدایا این ماه، ماه توست. ولی من نفهم بودم و نفهم تر شدم. خدایا چرا من اینقدر آدم بی خودی هستم؟ خدایا چرا؟ نا سلامتی روزه ام ولی …. خدایا خیلی حرف برات دارم ولی کاشکی می شد بزنم. خدایا دلم می خواد برم کربلا. اکثر دوستام رفتند کربلا. خدایا همیشه خودم رو بالاتر از اون ها می دونستم ولی حالا می فهمم که اندک برتری نسبت به اونا ندارم و حتی خاک پاشون هم نمی شم. اون هایی که همشون این لیاقت رو بهشون دادی که بیان کربلا. ولی من چی؟ خدایا من دوره آزمایشی قبول شدم. قراره بیام حضوری ! باورم نمی شه. یعنی ممکنه؟ خدایا دلم برای امام رضا (ع) تنگ شده خیلی. خدایا لیاقت کربلا رو که نداشتم می دونم لیاقت مشهد رو هم ندارم ولی حداقل تو که مهربونی تو که بنده هات رو دوست داری منم ببر مشهد. دلم هوای گنبد طلایی امام رضا (ع) رو کرده . هوای سحرهای خوشگل حرم. هوای دارالحکمه. هوای تموم لحظه های مشهد. یه مشهد با سارا سادات . یه مشهد خوشگل. امام رضا (ع) دلم برات تنگ شده . می دونم که داری می بینیم و حرفام رو می شنوی. ازت خیلی ممنونم. خدایا، امام رضا (ع) امسال یه سال استثنایی برام بود. اون مشهد، اون اعتکاف، اون بچه ها، تلاطم و دوره ی آزمایشی و انشاء ا… سال حضوری. امام رضا (ع) خودت آوردیم ، خودت کمکم کن . می دونم لیاقت حضوری رو نداشتم . امام رضا (ع)دلم برات تنگ شده نمی دونم بگم چقدر. ولی حتماً می گی اگه دلم برات تنگ شده پس چرا دارم این کارها رو می کنم؟ خدایا این یک ماه اینقدر سریع گذشت و می دونم اون یک سال هم خیلی سریع تر می گذره! خدایا 12 سال و9 ماه از عمرم رفته… بدون هیچ استفاده ی صحیحی البته نه هیچی ولی اون استفاده ی صحیح شاید 1 میلیونیم استفاده های غلطمه. خدایا امروز دومین روز ماه رمضانه. خدایا دلم برات تنگ شده. کاشکی می شد این لحظه ها تموم نشه. خدایا می دونم و می دونی که هیچی نمی دونم. از خودم. از خدای خودم . از اعتقاداتم و از … خدایا تلاطم رفتن و بودن و پا گذاشتن توی بیت العباس لیاقت می خواد . من که نداشتم ولی می رفتم. حالا دیگه چرا نمی ذاری برم؟ آره به خاطر این که شکرت رو به جا نیاوردم . به خاطر اینکه رفتم ولی به هیچ یک از حرف هایی که گفته شد عمل نکردم. خدایا یه فرصت دیگه می خوام. 1 فرصت دیگه بهم بده. خدایا نمی تونم قرآن رو درک کنم. نمی تونم از لحظه هام درست استفاده کنم. چرا؟ خدایا کمکم کن . خدایا این لطفت رو هم ازم گرفتی نه ؟ این که باهات حرف بزنم . می دونم اینقدر بدم که حوصله ی گوش دادن به حرفام رو نداری. حق داری. خدایا خواهش میکنم باهام حرف بزن. خواهش می کنم. کمکم کن . کمکم کن تا ایمانم رو بهت قوی تر کنم. خدایا کمکم کن تا اینقدر زود جو گیر نشم. خدایا کمکم کن تا از این 1 سال به خوبی استفاده کنم. کمکم کن . خدایا خیلی مهربونی. خدایا ازت خواهش می کنم منو ببر مشهد. حتی الامکان با بچه های جامعه. ازت خواهش می کنم. خدایا . خدایا دلم برای سارا سادات تنگ شد. نمی دونم الان کجاست یا داره چی کار می کنه. نمی دونم مشهده یا اصفهان؟فقط امیدوارم هر جا که هست هواشو داشته باشی. هوای منم داشته باش. خدایا. شکرت . خدایا خودت هدایتم کن. خدایا دلم برات تنگ می شه. کاری نداری . ” من می خوام برم مشهد !”

خودت حافظ