بسم رب الحسین (ع)
خونمون / روی زمین ( خونه ی طیب )
15/4/87 شنبه ساعت 23:22
خداجونم سلام. امروز خیلی بهم چیز یاد دادی. خیلی چیزها. فقط اول از همه ازت یه سوالی دارم. به نظرت فردا وقتی هنوز هوا تاریکه برای نماز بیدارم می کنی یا نه؟ ازت خواهش می کنم که این کارو بکن . آخه تصمیم گرفتم هر روز بعد از نماز صبحام دعای عهدم رو هم بخونم.
خدایا خیلی مهربون و با حالی. تو که آدمای به این با حال آفریدی. تو که این دنیای به این بزرگی که البته این بزرگی در نظر من فقط اینقدره (0) از آفریده هات و البته کمتر از اون رو آفریدی، تویی که …؛ پس دیگه معلومه که آدم کردن من و امثال من برات هیچ کاری نداره . خدایا امروز، روز خیل جالبی بود. یعنی تازه به یک بی نهایتُم (∞/1) قدرتت پی بردم. عجب بنده های با حالی داری. خیلی با حال. من نمی دونستم نیره چه جوری بوده ولی حالا که یه کم فهمیدم تازه دارم می فهمم عجب خدای با حالی دارما!!! پس باید ایمانمو خیلی قویتر کنی. خدایا: من تصمیممو گرفتم. محکم محکم. می خوام بیام حضوری. فقط نمی دونم دوره ها مو چه شکلی بایدبخونم. تو که کمکم می کنی؟ نه؟ خیلی دوستت دارم. اجازه می دی امشب با امام رضاتم ( ع ) درد و دل کنم؟ پس اگه اجازه می دی … بسم ا… .
*** سلام امام رضا جونم ( ع ). سلام . دوباره سلام.
اول از هر چیز باید بگم که دلم برات خیلی تنگ شده. انشاء ا… که دوباره زود زود دعوتم کنی. امام رضا (ع) دلم می خواد خیلی ازت تشکر کنم. خیلی زیاد. آخه احساس می کنم این تصمیمی که گرفته شده از طرف من نیست. از طرف توست. و بعد از اون به تبعیت از تو تصمیم من. امام رضا (ع) واقعاً واقعاً واقعاً امام الرئوفی. تازه دارم می فهمم که چه امام مهربونی دارم. {خدایا این وسط دوست دارم یه تشکر حسابی ازت بکنم. برای اینکه منو یه شیعه آفریدی و محبت و ولایت اهل بیت رو توی دلم قرار دادی. برای اینکه توی یه همچین خانواده ای به دنیا اومدم و اینکه تو جامعه رو به من دادی. } نکته ی خیلی جالبی که هست اینه که تو همه رو آدم کردی و البته خود منو. اینکه محبت و عشق به قرآنو توی دلم انداختی، اینکه منو با خودت آشنا کردی و اینکه به من و به زندگی من یه معنویت خاصی بخشیدی. امام رضا (ع) کمکم کن توی تصمیماتی که می گیرم محکم و استوار و قاطع بمونم و یه وقت سست نشم. امام رضا (ع) خیلی خوبی ، خیلی مهربونی و البته تو هم مثل خدای خودت خیلی با حالی. خیلی دوستت دارم. دلم هواتو کرده. هوای اون گنبد طلایی و خوشگلت. هوای اون حرم خوشگل و با صفا و نورانیت. دلم می خواد بیام اون جا و خودت بهم کربلا رو هدیه بدی. دلم می خواد برم کربلا. یعنی میشه؟ دلم می خواد برم اولاً و بشینم وسط بین الحرمین و زار و زار گریه کنم. همون آرزوی قلبی و آرزوی قبلی ام. : یعنی می شه یه روز با سارا و نیره روبروی حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) وایسیم و بگیم خدایا شکرت؟ وای خدایا احساس میکنم حتی تصورش هم برام سخته. خدایا اگه تو بخوای پس حتماً میریم. پس …. یا علی (ع)، بسم ا… خدایا خودت شروع کن . یکی از بزرگترین آرزوهای من این که برم جنوب می خوام ببینم که دلاورای این سرزمین کجا بودن…..می خوام این لیاقتو بهم بدی که منم با پای برهنه رو خاک ارزشمند اون جا قدم بزنم از شهیدات بخوام که منو آدمم کنن
بنده کوچیک وگناهکارت :
فاطمه
سلام بر فاطمه عزیز:
با عنایت حضرت حق و دعای خیر شما در جامعه القران ثبت نام کردم و کلاس های حفظ را آغاز کردم.
الحمدلله رب العالمین
سلام به فاطمه عرف و خداجو
خدا رو شکر در مسابقات قران اداره اوقاف شرکت کردم و با توکل بر خدا با راهیابی به مرحله دستانی دررشته های ترتیل وقرائت بتوانم موثر جامعه باشم واگر خدا به خوهدمرحله مقدماتی رادر آخر این تابستان با موفقیت بگذرانم و یک سال همچون شما از فضای معنوی جامعه القران لذت ببرم