سرگردانم…..
انگار که ذهنم در حبابی محصور گشته ….
از کجا آمده ام؟ به کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود/….
به کجا می روم آخر . ننمایی وطنم…
نمی دانم از خدا چه می خواهم.. گفته بودند نگاهت که برای بار نخست به کعبه بیفتد، سر دعای مستجاب از آن توست … قدم زنان می آمدریم.. دعا می خواندیم. از پله ها بالا آمدیم، چشمانمان به زمین دوخته شده بود . نشستیم .. سجده ی شکری به جا آوردیم.. برخاستیم و نگاهمان در جذبه ی روی ماه کعبه گره خورد …
اشک ها غلطان سرازیر می گشتند از چشمانمان… و از استاد کریم سه دعای خویش را طلب کردم..
- اللهم عجل لولیک الفرج
- مستجاب الدعوه قرارمان بده و همچون این سه دعا، دعاهای دیگرمان را نیز مقبول به ما برگردان….
- خدایا مرا عاشق خود کن و عاشقم باش ….
و تنها در اضطراب دعای آخر به سر می برم…
خداوندا!
تو شاهد دست نوشته های بنده ات هستی ….
حافظم باش..
یا خیر الحافظین
دیدگاهتان را بنویسید