بسم رب الرحیم
خونمون / توی اتاقم ( خونه ی طیب )
16/4/87 یکشنبه ساعت 19:52
خداجونم سلام. خدایا خیلی مهربونی . خیلی دوست دارم. تازه دارم می فهمم تو کی هستی و چه قدر با حالی. خیلی مهربونی. بذار اتفاقات صبح تا حالا رو برات بگم و هم ازت تشکر کنم و هم گله و شکایت.
از اول صبح . خدایا قشنگ ترین و بهترین صبح توی اصفهان برای من، صبح امروز بود. آخه نزدیک اذان صبح بیدارم کردی ( بعد از اذان ) . حالا اجازه هست یه شکایت هم بکنم؟ خدایا چرا یادم نیاوردی که دعای عهدم رو بخونم؟ خدایا خیلی مهربونی. خیلی گلی. خداجونم، می ترسم، می ترسم فردا صبح برای نمازم زود بیدار نشم. آخه امروز صبح مامانمو ناراحت کردم خودت که می دونی. امروز صبح مامانم 2 بار صدام کرد و هر دو دفعه خوابم برد. دفعه ی سوم که صدام زد، خیلی از دستم عصبانی بود. چی کار کنم که از دلش در بیارم؟ خدایا احساس می کنم وقتم خیلی داره تلف می شه و اون وقت اون دنیا بخوام بهت جواب پس بدم. چی کار کنم. خدایا حالا می فهمم که می خوای واقعاً آدمم کنی. همین که امروز نگذاشتی اون آهنگ ها رو گوش کنم، یعنی می خوای واقعاً تو این راه کمکم کنی. خدایا خیلی مهربونی. ممکن بود اگه تو هر مدرسه ی دیگه ای می رفتم، هیچ وقت یه همچین تصمیمی رو نمی گرفتم. تصمیم به این که بیام حضوری. یعنی هیچ وقت این حساس نیاز رو نسبت به این که باید آدم بشم پیدا نمی کردم .خدایا تازه به اشتباه بزرگم پی بردم. تا حالا فکر می کردم که هر کاری انجام می دم با اراده ی تو انجام می شه و خودت می خوای من کار بد بکنم. ولی حالا امروز نیره منو متوجه اشتباهم کرد. خدایا خیلی ازت خوشم اومده. آخه خیلی خدای باحالی هستی خدایا دوست دارم با سارا هم حرف بزنم. آخه فکر می کنم اون یه چیزهایی بهم می گه که تا حالا هیچ کس برام نگفته و خدایا من دارم هر روز با خیلی ها حرف می زنم. یعنی کار بدی می کنم؟ آخه من می خوام با این کار، آدم تر بشم. / خدایا اگه الان یه نامه برای سارا بنویسم و همه چیز رو براش بگم، اشکالی داره یا نه ؟
*** خدایا حالا دلم می خواد چند تا خواهش بکنم ازت: ( نیازها و احتیاجامو بگم. )
- خدایا: همون جور که امروز نیره گفت: نکنه من دلم بخواد برم کربلا و تو هم اون اول تصمیم خودتو گرفتی که ببریم ولی حالا کاری کردم که نمی بریم؟ می ترسم خدایا. حالا اگه تصمیمتو گرفتی، خواهش می کنم کمکم کن تا پشیمونت نکنم.
- دلم هوای مشهد کرده. هوای امام رضا (ع). خدایا اگه زود بردیم که ازت خیلی ممنونم ولی اگه نه، خواهشاً بعد از دوره ی آزمایشی انشاء ا… اگه تو بخوای و موفقم کنی و البته کمکم کنی به مناسبت قبولی توی دوره ی آزمایشی ببریم. وگرنه … به این دلیل منو ببر که به امام رضا (ع) بگم که انشاء ا… سال دیگه به لطف و یاری تو توی دوره ی آزمایشی قبول بشم.
- حالا دیگه اجازه هست برم سراغ نیازهای مادی ام؟ خدایا یه کاری کن یعنی ما رو زودتر ببر اون خونمون.
- به دل مامان و بابام بنداز یا گوشیمو عوض کنن یا یه mp3 برام بگیرن که منم قرآنم رو روش بریزم و هر جا بودم بتونم قرآنم رو حفظ کنم.
- خدایا دلم می خواد یا توی کربلا یا توی جنوب شهیدم کنی . آخه منم می خوام بیام اون طرف و با شهیدات و با خودت عشق و حال کنم.
خدایا دیگه حرفی ندارم بجز این که :
- خدایا شکرت به خاطر همه چیز.
- خدایا خیلی دوستت دارم.
- خدایا، دمت گرم. خیلی باحالی
خدایا: خیلی گلی!!!
حالا دیگه باید بگم: ” خودت حافظ ”
بنده ی کوچیک و گناهکارت:
” فاطمه “
الله اکبر..فاطمه عزیز ازت خواهش میکنم دعام کن…تو الان جات خیلی خوبه..خوش به احوالت..اگه واست اشک می ریزم به خاطر این نیست که حیف شد رفتی..واسه اینه که دارم به این موضوع فکر میکنم چقدر شبیه حضرت فاطمه رفتی پیش خدا…آتش…پشت در…هجده سالگی….الله اکبر فاطمه جون..خدا عاشقت شد که رفتی..همون جور که تو عاشق خدا بودی و هستی عزیزم..من با اینکه الان یه دختر بیست و هفت ساله ام ولی خودم رو شاگرد کوچیکت میدونم..تو امشب حس عزیزی رو به روحم اهدا کردی..ازت ممنونم.
فقط میتونم بگم کااااش خیییییلی زودتر از این روز ها باهات آشنا شده بودم
کاش بجای خوندن نوشته هات تاثیرشون روی من با خودت آشنا میشدم و تو تاثیر گذار میشدی
خواهش میکنم واسم دعا کن??
سلام و درود خدا بر قاریان و حافظان قرآن
فاطمه جان تورا قسم به صاحب اسمت که برای من و دخترام دعا کنی که مثل خودت پاکیزه دعوت حق را لبیک گوییم و عاقبت بخیر از دنیا برویم
برای فاطمه جان من هم دعا کن که امسال توفیق حفظ یکساله را پیدا کند و مشمول دعای حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف قرار بگیرد
فاطمه ی عزیزم در محضر حضرت زهرا سلام الله علیها از من و دخترام شفاعت کن 🌷🙏