بایگانی وبلاگ

بهترین صبح

بسم رب الرحیم خونمون / توی اتاقم ( خونه ی طیب ) 16/4/87    یکشنبه ساعت 19:52   خداجونم سلام. خدایا خیلی مهربونی . خیلی دوست دارم. تازه دارم می فهمم تو کی هستی و چه قدر با حالی. خیلی مهربونی.

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

سفره قرآن

قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و اگر نیک بفهمید بهار دلهاست. از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است و قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستان هاست. قرآن فرمانده ای

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

ای کاش عیسی با من حرف می زد

ای کاش عیسی با من حرف می زد… ای عیسی … بگو … با من بگو .. برایم بگو…. بگو آیا کسی هست همانند من باشد؟ خوب ها را دوست داشته باشد ولی نه به پستی من .. بدی ها

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

بنده ی کوچک

بسم الله النور 14/7/88 21:7 شب   خدای عزیز من سلام. سلام خدای نازم، سلام خدای عزیزم، سلام خدای مهربونم، سلام خدای قشنگم، سلام خدای تک تک لحظه هام. سلام خدای مهربون غم هام. سلام خدای مهربون شادی هام. سلای

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

مرگ نزدیک است… خیلی نزدیک …

بسم رب الرحیم 20/تیر/1392 – 2/ رمضان المبارک پ . ن : حرف های ما هنوز نا تمام …. !   به نامش و به یادش … یک حرف کلیشه ای برای شروع! هر چند تکراری اما همچنان پر از

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

روزهای آخر

خدا جونم سلام حالت خوبه خدا جونم. خداجون دلم برات تنگ شده خیلی…. خدایا خودت رو می خوام خدایا دلم برات …. خدایا دلم دوره آزمایشی می خواد ولی خدایا فرصت من تموم شده . آره ، خدایا .. چرا

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

چرا؟

چرا باید دعا کنیم؟ مگه خدا از درون همه و خواسته های همه آگاه نیست؟ مگه خدا وقتی یکی رو خلق می کنه سرنوشت اون بشر تا لحظه ی مرگش مشخص نشده؟ وقتی سرنوشت مون مشخصه پس چرا باید دعا

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

همراه همیشگی

به واسطه ی یکی از فرشته های عرشت. از اون روزهایی که هممون می ترسیدیم که وای نکنه که کم بیاریم و همون وقت تو بهمون می گفتی ( لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون ) و چه شوری

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

سال دیگه با بابای مهربون

سلام. عیدتون مبارک! خدای مهربونم…. مهربون مهربونا: شکرت! ازت ممنونم که بهمون این اجازه و این افتخارو دادی که 1 سال دیگه هم … 1 سال دیگه هم بندگی تو رو به جا بیاریم… مهربونم…. ! کمکمون کن تا توی

ارسال در : دل نوشته های فاطمه

برای سارا

به نام تک یادگار هستی هیچ وقت آن اولین دیدارمان را فراموش نمی کنم. نمی شناختمت، تو اما انگار خوب با من آشنا بودی. اولین برخوردت مرا شگفت زده کرده بود. انگار بالاخره کسی را برای دوست داشتن یافته بودم

ارسال در : دل نوشته های فاطمه